و زایمان و دیدن آفاق زیبا
سلام دخترم الان که دارم وب تو آپ میکنم تو کنارم هستی و از دلم اومدی بیرون هورااااااااااااااااااااااااااااااا دخترم کمی عجله کردی برا اومدن اما میارزید انقدر از اومدن و دیدنت خوشحال شدم که همه دردامو فراموش کردم از خودم و اون روزا که نزدیک زایمانم بود میخوام برات بنویسم 26 بهمن با سردرد شدید از خواب بیدار شدم . خونه مامان بزرگت بودم همه خواب بودن و من حال خوبی نداشتم .سرم خیلی درد میکرد دست و پامم وزم کرده بود . حسابی بی حال و خسته بودم .انگار کلی کار کرده باشم .به زور از جام بلند شدم و لباسامو پوشیدمو خودمو به بهداشت رسوندم.اونجا خانم دکتر فشارمو گرفت و گفت وااااای خیلی فشارت بالائه 15 زود لباساتو سبک کن و...
نویسنده :
مامان جون
0:30
سهم مادر
مادر ツ گفتم مادر! گفت: جانم گفتم درد دارم! گفت: بجانم گفتم خسته ام! گفت: پریشانم گفتم گرسنه ام! گفت : بخور از سهمِ نانم گفتم کجا بخوابم! گفت: روی چشمانم اما یک بار نگفتم: مادر من خوبم شادم...! همیشه از درد گفتم و از رنج ...! به سلامتی مادر ها ♥♥ چون : دیوارش از همه کوتاهتره! چون : بخاطر ما اندام خوشکلش بهم خورد! چون : هیچوقت نگفت من همیشه گفت بچه هام... چون : از سلامتیش برای سلامتی بچه هاش همیشه گذشته چون : زندگی که همراه با شادی و امید و مهربونی بهمون میده چون :همیشه از غمهامون شنید اما هیچوقت از غمهاش نگفت چون :هیچوقت خستگیشو به رخمون نمیکشه و ازش گلایه...
نویسنده :
مامان جون
0:21
برای دخترم آفاق
دخترم امروز برای تو مینویسم سالها بعد وقتی قد کشیدی و خانوم شدی دلم میخواهد تو را از همه ی دور کنم دلم میخواهد نگذارم از خانه بیرون بروی دلم میخواهد رنگ آفتاب را فقط در حیاط خانه ببینی دخترم میدانم از من متنفر میشوی میدانم مرا بدترین مادر دنیا میدانی اونوقت میدانم ... خوب میدانم اما دخترکم میترسم وقتی که سنت هنوز دگیر احساس است و منطق نمیشناسد عاشق شوی و دخترم عاشقی درد دارد بمیرد مادر و درد آنروزهایت را نبیند .... آخه مامان جون من عاشق شدم و هر روز و شب از عشق دارم میسوزم نمیخوام تو این روزار و ببینی ...
نویسنده :
مامان جون
0:20
38 هفته و 2 روز
خدای بزرگ سلام امروز 38 هفته و 2 روزه که افاق تو دلمه و تو نگه دارش بودی و همیشه ازت سپاسگذارم این روزا خیلی برام سخت میگذره اما دلم نمیاد که یروز افاق زودتر از موعود دنیا بیاد .میخوام تا هفته 40 دقیق تو دلم بمونه و همینطور حرکاتشو تو دلم حس کنم و افاق بیشتر تو دلم بمونه. دیروز که دکترم گفت زودتر زایمانت میکنم . گفتم نـــــــــه گفت خوب اگه بچه نچرخه مجبوری سز شی گفتم خدا کمک میکنه . خدا جون کمکم کن لطفا دوست دارم دخترم رو من تنها بیشتر لمس کنم و حس کنم . میدونم وقتی انشا الله به سلامتی دنیا بیاد افاق برای همه میشه. برای بابا حسینش و بابا بزرگا و مامان بزرگاش میشه . برا دایی ا و عموهاش میشه برا خاله ها و عمه ا...
نویسنده :
مامان جون
0:19
38 هفتگی
خدایا شکرت دخترم وارد 38 هفتگی شد ممنونم ازت خدا جون دخترم الان باید قدش حدود 48 سانتی متر و وزنش حدود 2900 گرم باشه ...
نویسنده :
مامان جون
0:16
شمارش معکوس آغاز شده
خدایا ارزویی جز سلامت دخترم ندارم سلام دختر عزیزم .امروز اومدم برات از این روزای آخر که تو دل مامانی بنویسم تو فقط 25 روز مهمون دل مامانی و بعدش انشالله به امید خدا دنیا میای و مهمون خونمون میشی . چقدر دلم از گفتن اسم مهمون میگیره . فکر اینکه لحظه ای پیشم نباشی آزارم میده .و غصه تو دلم میاره . وای خدایا چرا از الان به اینده به 20 -25 سال دیگه دارم فکر میکنم دخترم این روزا مامان جون خیلی سنگین شدم همیشه وقتی دوستای نینی سایتم - خاله های نینی سایت و میگم وقتی تو امضاهاشون مینوشتن ما قراره پنگوئن شیم اسم پنگوئن برام مفهومی نداشت . میگفتم واااا خوب شکممون بزرگ میشه چه ربطی به پنگوئن داره . تازه گیا ربطشو فهمیدم از وقتی ک...
نویسنده :
مامان جون
0:15
37 هفتگی
خداجون بزرگیت و شکر دخترم شکر خدا هفته شد خداجون ممنون که مراقبمونی فقط 3 هفته تا روز دیدار باقی س دخترم الان باید یه چیزی حدود 48 تا 50 سانتی متر قدش باشه و وزنشم حدود 2800 امیدوارم توپولی تر باشی گلم ...
نویسنده :
مامان جون
0:14
36 هفتگی
خدایا شکرت که دخترمو تا 36 هفته تو دلم نگه داشتی . تا هفته 40 همینطور که مواظبمون بودی بازم مواظبمون باش . دخترم الان باید وزنش حدود 2700 گرم باشه قدشم حدود 48 سانتی متره ایشالله 4 هفته دیگه دخترمو صح یح و سالم بغل میگیرم . الهی آمین ...
نویسنده :
مامان جون
0:13
مامان و بابا و آفاق
ﻣـــــﻦ ﻭ ﺗــــــﻮツ ﻣـــــﻦ ﻭ ﺗــــــﻮ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﻣــــــﯽ ﺷﯿﻢ ﺍﮔــــــﻪ ﭘﺴﺮ ﺑﺸﻪ ﺣﺮﻓـــــــﺎﯼ ﻗﺸﻨﮕـــــــﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ ﻣﺜـــــــــﻞ ﺑـــﺎﺑـــﺎﺵ ﺍﮔـــــﻪ ﺩﺧﺘـــــــــﺮ ﺑﺸﻪ ﺑﺎ ﺩﻫﻨﺶ ﻧـــﻪ ﺑــﺎ ﭼﺸﻤﺎﺵﺣﺮﻓـــ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ ﻣﺜـــــــــﻞ ﻣـــــﺎﻣــــــﺎﻧـــــــﺶ ﺑـــــــﺎ ﻫــــــــﻢ ﺩﻋﻮﺍﻣـــــــﻮﻥ ﻣـــــــﯽ ﺷﻪ ﺍﻭﻝ ﮔﻔﺘــــــــ ﻣـــــﺎﻣــــــﺎﻥ ﻧﻪ ﺧﯿــــــﺮ ﺍﻭﻝ ﮔﻔﺘـــــــ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﮔﻪ ﭘﺴــــــﺮ ﺑﺎﺷــــﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺸﻮ ﺑﯿﺸــــﺘﺮ ﺍﺯ ﻫـــﺮ ﮐﺴــــــــی ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﺜــــــﻞ ﻫﻤــــــــﻪ ﺍﮔـــــﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﺷــــــــــﻪ ﺍﻭﻟﯿـــﻦ ﻣــــــﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﻋــــــﺎﺷﻘﺶ ﻣـــــــﯽ ﺷﻪ ﺗﻮﯾـــــﯽ ﻓﮑــــــﺮ ﮐﻨــــﻢ ... ﺑــــﺎ ﺩﺳﺘــــــﺎﯼ ﮐــــــﻮﭼﯿــــﮏﺵ ﻫﻤــــــ...
نویسنده :
مامان جون
0:10